loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
sonia77 بازدید : 293 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (1)

رمان هواتو کردم|قسمت هفتم|sonia77
اره از امروز شروع میکنم به نقش بازی کردن!...صدای شترق در شنیده شد...فهمیدم شاهین رفته...صدای پای یکی میومد...معلوم بو که سامیاره...از دستش خیلی شکار بودم ولی نمیخواستم بفهمه...در اتاقو باز کرد و اومد تو و بایه ژست فوق العاده جذاب لم داد رو کاناپه...
_کلا عادتته بدون در زدن کله اتو بندازی پایین وبیای تو؟
_چرا؟
_چی چرا؟
_صدف؟بهت میگم چرا اینکارو کردی؟میخوای حرص منو در بیاری؟میخوای منو زجر بدی؟بهت میگم شاهین ادم کثافتیه!،خیلی کثیف!

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 329 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (1)

رمان هواتو کردم|قسمت ششم|sonia77
در اتاقم باز شد...شاهین بود...
_صدف؟چت شده؟چراگوشه ی لبت خونیه؟
_هیچی شاهین مفصله!...بشین رو کاناپه...
ازدرد دستم رو رود پهلوم گداشتم و چهرمو درهم کردم...
_بزار برات یه جک بخونم...از وقتی دیدمت یه لبخند ازت ندیدم!!!نا خواسته خندم گرفت!...
_افرین دختر خووووووب!!!!!!!خندیدم اونم بامن خندید...!!!یک دفعه در اتاق بایه صدای شترررررررررررررررررررق باز شد!!!!سامیار دم در وایساده بود!
_تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟
_صدف دهنتو ببند بعداًبه حساب توهم میرسم!
_نفهم جون میگم کی به تو گفته بیای اینجا؟هان؟تو کی هستی که منو تهدید میکنی؟؟؟

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 336 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (1)

رمان هواتو کردم|قسمت پنجم|sonia77
درو محکم کوبیدم که راضیه درو باز کرد...برگشتم به پشت سرم نگاه کردم که دیدم سارا همین جور داره عشوه میاد ولی سامیار برگشته وبالبخند به من نگاه میکنه!وقتی دید نگاش میکنم بهم یه چشمک زد...با اخم بهش نگاه کردم وزبون در اوردم!(چیکار کنم بی ادبم دیگه!!)
راضیه:
_سلام خانوم خدا بد نده....
_سلام راضیه سلامت باشی...کمکم کن برم تو اتاقم...
_چشم خانوم...وبعد زیر بازومو گرفت و کمکم کرد که از تو حیاط خونه ویلامون رد شم...که یکدفعه یه صدا از پشت سرم اومد:
_سلام صدف جون!(سارا بود...)
_علیک...!!!
راضیه برو کنار من خودم صدف ومیبرم تو اتاقش...

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 382 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (1)

رمان هواتو کردم|قسمت چهارم|sonia77
سلام دوستان این قسمت چهارم رمانمه...میشه گفت از این قسمت تازه داستان هیجانی میشه!!!وداستان اصلی شروع میشه...

اقای دکتر رضایی لطفا به اورژانس...اقای دکتر رضایی لطفا به اورژانس!...چشامو اروم اروم باز کردم...نور به چشماما میخورد و اذیتم میکرد...
دستامو مثل سایه بون بالایچشام نگه داشتم تا نور کمتری به چشام بخوره!در باصدای قیژی باز شد!
_خانومی؟؟؟؟بیداری؟؟؟
_اره سامیار بیدارم...بیا تو...
اروم در وبست وبایه پلاستیک وایساد بالای سرم!!!
_اینا چیه پسر خوب؟
_کمپوتو ابمیوه و یه سری خرت وپرت دیگه!!!(یه جوری رفتار میکنه انگار اومده ملاقات یه بیماری که تو ccuبستریه!والا به خدا!من اینقدر حالم خوب بود تو بخش راهم ندادن...الانم تو اورژانسم!)
_کی میریم؟
_کجا؟

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 309 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (0)

رمان هواتو کردم |قسمت سوم|sonia77

سرم گیج رفت و ...
اروم اروم چشمامو باز کردم ،به دور و بر نگاه کردم...من اینجا چیکار میکنم؟؟؟!!!

اینجا کجاست؟؟؟!!!

که یکدفعه چشم به یه خانم سفید پوش افتاد که داشت یه امپولو توی سرمم خالی میکرد؛فهمیدم که پرستاره واینجاهم بیمارستانه!!!

پرستاره گفت:ا،عزیزم؟بیدار شدی؟یه اقاهه اون بیرونه خیلیم نگرانته!بعد صداشو اروم کرد وگفت:گفت اگه بهوش نیاد بیمارستانو رو سرتون خراب میکنم!

دستمو رو پیشونیم گذاشتم ویادم اومد که تو اتاق شاهین بودم که سرم گیج رفت و بیهوش شدم!اه...اون حرف سامیار،هنوزم توسرم بود!...
_نامزدمه!!!یعنی چی که نامزدمه؟خواستم بشینم که سرم توی دستم حرکتکرد

وباعث شد یه جیغ بللللللللللللند بکشم

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 356 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (0)

رمان هواتو کردم|قسمت دوم|sonia77
....به خودم که اومدم دیدمچشمای درشت سبزم که توی انبوهی از مژه ی فر بود از تعجب ندازه ی دوتا گردو شده!!!!!
اینجا بود که سامیار زد زیر خنده!
من_مرض!!!
_به خودت...
_ توجونت!!
قهقه ی سامیار شدت گرفت ومابین خند اش گفت:_کمم که نمیاری دیگه...!!!عجب صدای باابهتی داره هااا!!!
من وسامیار تو برنامه ی چت باهم اشنا شدیم؛

واز اونجا باهم دوست شدیم البته مثل خواهرو برادر که البته من اینطور فکر میکنم!

بقیه در ادامه مطلب

sonia77 بازدید : 472 یکشنبه 21 تیر 1394 نظرات (0)

سلام دوستان...

من سونیا هستم...

این اولین رمانمه:)

امیدوارم خوشتون بیاااااااد:))))

اهان راستی اسم رمانم هواتو کردمه:)

از زبون اول شخصه که یه دختره به اسم صدف:)

چیز دیگه ای نمیتونم بگم خودتون بخونید متوجه میشید:)

ژانرشم(کمدی،عاشقانه است)

بازم امیدوارم خوشتون بیاد،بخونیدشنیشخند

برای خواندن قسمت اول رمان به ادامه مطلب بروید

roya22.ir بازدید : 295 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

شب دلم بدجوری گرفته بود

شام نخوردم رفتم حیاط نشستم

هوا کمی سرد بود

و درکل برای دل شکسته من خوب بود
به تاب کناری حیاط نگاه میکردم

دلم تاب بازی میخواست

درست مثل بچگیام که تو باغ بابام برام تاب درست میکرد

رفتم نشستم رو تاب

کمی نبود که نشسته بود که نیلوفر اومد

اومد کنار واستاد

چرا خونه مایی؟

چی میخوای از ما؟

چرا نمیری؟

 

بقیه در ادامه مطلب

 

roya22.ir بازدید : 336 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

برادرش خونه میاد شبا

-نه نمیاد ایران نیستش

اون تو اتاقش چرت و پرت زیاد داره ولی محسن نه

وسایل محسن رو برداشت و برد

البته کمی شو

بعد رفتش

خب حداقل یه اتاق داشتم که کلیدشم دست خودم بود

خانواده خوبی بنظر میرسیدن

البته امیدوارم اینطوری باشن

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 388 دوشنبه 24 آذر 1393 نظرات (0)

محسن:کی بودن اینا

چیکارت داشتن

با تواما

دریا فقط به خودش میلرزید چیزی نمیگفت

بهزاد:بزار به خودش بیاد میگه

محسن:شاید راست میگفتن باید بدونیم اونا کی بودن

دریا نا خوداگاه زد زیر گریه

بهزاد:چرا گریه میکنی،گریه نکن

خونتون کجاست؟کجا ببریمت؟کجا برسونیمت

دریا:هرجا که دوست دارین پیاده ام کنید

محسن:یعنی چی؟
نمیدونی خونتون کجاست؟

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 309 شنبه 22 آذر 1393 نظرات (0)

مجید:پس کجاست

بیتا:من چه بدونم

مجید:پس رابطه مونم تموم شد

دفتر پیدا نشه مجیدم تموم میشه برات

بیتا:دست من نیست نفهم بفهم

مجید:منم گفتم باشه

منم دیگه برای تو نیستم

دفترو پیدا میکنی برام میاری فهمیدی

بیتا:من از کجا پیداش کنم

مجید:مشکل خودته

بقیه در ادامه مطلب

تعداد صفحات : 10

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 300
  • تعداد اعضا : 1979
  • آی پی امروز : 453
  • آی پی دیروز : 311
  • بازدید امروز : 7,852
  • باردید دیروز : 1,399
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 14,718
  • بازدید ماه : 14,718
  • بازدید سال : 164,587
  • بازدید کلی : 2,552,179
  • کدهای اختصاصی

    الکسا